ریشه ای ترین تفاوت دانشگاه و حوزه در رفتار استاد و طلبه و ارتباط میان این دو است.
من تنها چند برخورد کوچک که در حوزه برایم پیش آمده را می نویسم، وضعیت دانشگاه را خودتان بهتر می دانید…
- سرت را پایین انداخته ای و در افکار خودت غرقی، با صدای سلامی به خودت می آیی، سرت را که بلند می کنی استاد سال گذشته ات را می بینی که میان ۴۰-۵۰ نفری که سر کلاسش می آمده اند، تو را که همیشه آخر کلاس می نشسته ای هنوز به خاطر دارد…
- مساله ای که استاد چند لحظه در آن تردید کرده را، در اثر جهل و بی ادبی، جواب می دهی، استاد ناراحت نمی شود که هیچ، خوشحال هم می شود و از تو تعریف می کند که: «روزهایی که آقای نظرزاده سر کلاس هستند روزهای خوبی است»! تا از خجالت آب شوی…
- استاد می گوید اون سوالی که شما پرسیدید هنوز ذهن من رو به خودش مشغول کرده و تو چند دقیقه طول می کشد تا سوال چند هفته پیشت را به یاد بیاوری…
- سرعت گفتن استاد بیشتر از سرعت نوشتن توست، دیگر عقب افتاده ای، با ناراحتی مداد را کنار می گذاری. استاد که تو را دیده رو به کلاس می گوید: «بچه ها اگر تند می گم بگید، اصلا من رو دعوا کنید! بگید اگر مشکلی هست…».
- در روزهای شهادت ائمه، استاد چند دقیقه آخر کلاس را به روضه اختصاص می دهد. هنوز روضه خوان، که یکی از بچه هاست، مقدمه روضه را نخوانده، استاد خم می شود و قامت بلند خود را پشت میز قایم می کند، ولی صدایش را بین گریه بقیه طلبهها و صدای روضه خوان به خوبی تشخیص می دهی که بلند بلند گریه می کند…
0
«روزهایی که آقای نظرزاده سر کلاس هستند روزهای خوبی است»!
دلم برات خیلی خیلی خیلی تنگ شده برادر …………………………………
من اون دانشگاه مسخره و اون شهر دود آلود رو به خاطر شما دوست های عزیزم دوست داشتم و دارم…
افسوس که فرصتی پیش نمی آد که تجدید دیدار کنیم.
سلام دوست من
من مشتاقم با تلفن با شما ارتباط داشته باشم
اگر ممکنه به من پیامک بدید
…
خیلی خوشحال شدم از صحبت با شما. موفق باشید.